(*_*) با هم نخندیم *** به هم بخندیم (*_*) |
|||||||||||||||||
شنبه 10 تير 1392برچسب:, :: 19:50 :: نويسنده : sara & mobina
یه بنده خدا نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش … طرف یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعد … مرگ : نه اصلا راه نداره. همه چی طبق برنامست. طبق لیست من الان نوبت توئه … توی شربت 2 تا قرص خواب خیلی قوی ریخت … مرگ وقتی بیدار شد گفت : دمت گرم داداش حسابی حال دادی خستگیم در رفت!
نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل لینک
هوشمند نويسندگان
|
|||||||||||||||||
|